پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و پنجاه و پنجم
زمان ارسال : ۱۱۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
با وجود دلوین نمیتوانست جواب عالمی را بدهد. از بخت خوبش، تلفنِ توی سالن زنگ خورد. دلوین سمتش برگشت!
-تلفنو جواب بده جمیله خانم.
فهمید منظورش با کارگرش است. از جمیلهخانم خبر نبود. صدای تلفن نخوابید. "ببخشید"ی گفت و از جا بلند شد. تنفسی به گرشا داد برای جواب دادن به مخاطبش. در حال نگاه کردن به دورتادور سالن گوشیاش را درآورد. همچنان عالمی بود. با صدایی کنترل شده گفت:
-به گوشم.
آمینا
00بیچاره گرشا🥲